از مقطع آغاز جنگ جمهوری اسلامی و اسرائیل، زمزمههایی از بحث قدیمی «گذار کنترل شده از جمهوری اسلامی» از درون و بیرون حاکمیت، با فرکانس شدیدتری به گوش میرسد. چه از سوی برخی نیروهای اصلاحطلب که اکنون در حال بازسازی قوای سیاسی خویشاند، چه از سوی بخشی از اپوزیسیون که بهنام «پرهیز از هرج و مرج و به هم خوردن نظم امور»، عملاً پروژه ترمیم نظم موجود در تلاطم طوفان سرنگونی، کلید خورده است.
در شرایطی که جنگ با اسرائیل و خیمه سنگین غرب بر جمهوری اسلامی برای تسلیم کامل، چشمانداز فروپاشی کامل و سرنگونی نظام را در برابر دیده همگان قرار داده؛ تاکید بر گفتمان «گذار کنترل شده»، در نوع خود تلاشیست در این جهت که تحت هر سناریویی، بخشی از ساختارهای سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی حکومت که برای حفظ بخشی از ارکان قدرت و سرکوب طبقه حاکم لازم است، دستنخورده باقی بماند. تغییری سطحی، بیریشه و فاقد پشتوانهی مردمی که هدفش نه رهایی جامعه، بلکه تثبیت بخش مهمی از همه نهادهایی است که مردم ایران بارها برای ریشهکن کردن آنها بپا خاستهاند.
پرسش نخستی که مطرح است اینکه، آیا نیروهای درون جمهوری اسلامی خواهان و یا قادر به پیشبرد چنین گذاری هستند که فرضا با ایجاد اصلاحات کلان، تغییر ریلی اساسی در ساختار رژیم ایجاد کنند؟ خیر، پاسخی است که شواهد و قرائن موجود در برابر این سوال میگذارد. بیش از هر چیز به این دلیل که، جریانات و کسانی که بخشی از این حکومت و هیئت حاکمه موجودند و تمام عمر سیاسیشان را صرف وفاداری به نظام کردهاند و کارنامه سیاسی آنها به ۴۶ سال جنایت و سرکوب و فلاکت حکومتی گره خورده، نه تمایل و ارادهای برای چنین تغییراتی دارند، نه حتی توان پیشبرد چنین پروژه عظیمی را در برابر جامعه سراسر منزجر از حکومت در خود میبینند.
وقوع چنین گذاری در داخل و توسط جناحهایی از حکومت نیازمند یک تسویه حساب خونین درون رژیم، ایستادن جلوی حرکت سرنگونیطلبانه مردم، انسجام بالای سیاسی و تشکیلاتی برای ایجاد چنین تغییراتی، همراهی بدنه سیاسی و نظامی حکومت و همچنین توافق و اجماع عمومی دولتهای جهانی بر سر این پروسه است؛ شرایطی که به نظر نمیرسد هیچ نیرویی در وضعیت کنونی نظام از آن برخوردار باشد.
از سوی دیگر، برخی نیروهای اپوزیسیون که آب منافعشان با انقلاب در یک جوی نمیرود، دارند به پدیده گذار از جمهوری اسلامی در همکاری با برخی نیروهای نظامی و سیاسی درون حکومت چنگ میزنند. این نیروهای سیاسی که از سلطنتطلب تا ملیاسلامی را شامل میشوند، با ترساندن مردم از عبارت نخنمای «خلا قدرت»، «سوریهای شدن»، «تجزیه ایران» و «هرجومرج پس از سرنگونی»، سعی دارند واقعیت نابودی جمهوری اسلامی و همه ارکانش به دست قوای انقلابی مردم را معلق کرده و در عوض خود را در قالب یک نیروی میانجی، محافظ ثبات جامعه معرفی کنند. حافظین ثباتی که نه نمایندهی خشم مردماند، نه حامل ارادهی تاریخی آنها برای نابودی نظم موجود. در این صف افرادی مثل حسن روحانی، مصطفی تاجزاده، رضا پهلوی، محمدجواد ظریف و تعدادی دیگر مشاهده میشود.
اکثریت قاطع مردم ایران، بهویژه پس از خیزشهای انقلابی سالهای اخیر و مشخصا بعد از شروع انقلاب زن زندگی آزادی، نهتنها به گذارهای از بالا، تدریجی یا کنترلشده باور ندارند، بلکه حتی طرح چنین گفتمانهایی را اهانتی به خونهای ریخته شده، زخمهای مانده بر پیکر جامعه و هزینههایی میدانند که همین مردم برای دستیابی به فردایی بهتر، آزاد، انسانی، برابر، آزاد، سکولار و مرفه برای همگان متحمل شدهاند. جامعهای که انقلابی با پرچم زن زندگی آزادی علیه حکومت اسلامی رقم زده، مگر سلاخی شده باشد که تن به چیزی از جنس «گذار کنترل شده از جمهوری اسلامی» به هر معنایی دهد.
آنچه باید در برابر این زدوبندهای سیاسی قرار داد که از سوی بخشهای مختلف مدافعین سرمایهداری در ایران مطرح میشود، چیزی نیست جز سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی و جایگزینی آن با حکومتی مبتنی بر مشارکت عمومی مردم و تصمیمگیری جمعی از پایین؛ شیوهای که نه فقط تداوم هر شکلی از استبداد در ایران پس از جمهوری اسلامی را ناممکن میکند، بلکه مسیر واقعی برای دستیابی به جامعهای آزاد و برابر را فراهم میکند.
مردم ایران گذار کنترل شده، دست بهدست شدن قدرت از بالا و پیش بردن سناریوهایی که مردم نقشی در آن ندارند را نمیخواهند؛ روندی را میخواهند که با دخالت مستقیم و حداکثری مردم برای فراتر رفتن از تمامی ساختارها و مناسبات طبقاتی، جنسیتزده، سرکوبگرانه و مذهبی و نه صرفا گذار از رویههای این مناسبات. آینده را نمیتوان با ابزارهای پوسیدهی گذشته ساخت؛ پایان تمام و کمال جمهوری اسلامی و فردای بدون این حکومت با چشم انداز انسانی، نه با اصلاح حکومت نه با بازگشت تاج و تخت، بلکه تنها با انقلاب تودهای مردم برای زدن ریشه کل نظام حاکم تضمین میشود.
سازمان جوانان کمونیست
۱۵ تیر ۱۴۰۴
۶ ژوئیه ۲۰۲۵