دونالد ترامپ در موضعگیری تازهاش، بهصراحت جمهوری اسلامی را تهدید کرده که باید از شعارهای «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» دست بردارد و عملا درخواست کرده که حکومت باید با این دو کشور، ترک مخاصمه کند.
این درخواست، تنها یک خواسته سیاسی یا دیپلماتیک نیست، بلکه ضربهای است به قلب ایدئولوژی جمهوری اسلامی؛ ضربهای کاری به رژیمی که بیش از ۴۶ سال موجودیت سیاسی خود در ایران و خاورمیانه را بر دشمنتراشی، آمریکاستیزی و اسرائیلستیزی بنا کرده و با همین گفتمان سرکوب، جنگطلبی و تحمیل فقر و تبعیض به جامعه ایران را توجیه کرده است.
جمهوری اسلامی اکنون در وضعیتی رقتبار و تناقضآمیز قرار گرفته است؛ از یکسو به رغم میلش، توان نظامی و سیاسی برای ادامه خصومت با آمریکا و اسرائیل را ندارد؛ خصوصا به این دلیل که در اثر شکست تحقیرآمیز در جنگ، تحریم، انزوای بینالمللی و فروپاشی اقتصادی به بنبست رسیده است. از سوی دیگر پذیرش آشکار این شروط بهمعنای از از هم گسیختگی ایدئولوژیک و آغاز روند دومینووار ریزش در بدنهی وفادار به آن و متلاشی شدن باقیمانده محور تروریستی مقاومتش در منطقه خواهد بود.
کنار گذاشتن شعار «مرگ بر آمریکا» و گردن گذاشتن به خواستههای شیطان بزرگ (آمریکا) و شیطان کوچک (اسرائیل)، یعنی تسلیم در برابر همان استکباری که در بیش از چهار دهه به هویت و موجودیت خود را بر مبنای آن سازمان داده بودند.
اما مهمتر از همه، اثرات داخلی چنین عقبنشینی و تسلیم است که باید مورد توجه قرار گیرد. در شرایطی که جامعه ایران زیر فشار بحران معیشتی، سرکوب سیاسی و بحرانهای تحمیلی از سوی جمهوری اسلامی در آستانه انفجار است، کوچکترین نشانهی ضعف یا سازش حکومت میتواند به جرقهای برای یک خیزش تازه و موج جدید جنبش برای سرنگونی رژیم تبدیل شود.
افول شعارهای ضدآمریکایی، نه یک تغییر زبانی بلکه یک سقوط آزاد ایدئولوژیک و یک بحران موجودیتی برای حکومت است؛ این یک پیام است به مردم که نظام دیگر حتی در حفظ بدنه و ساختار سیاسی خود هم ناتوان است. پایان ضدآمریکاییگری و اسراییلستیزی، چه با زور نظامی و چه با دیپلماسی انجام شود، میتواند سرآغاز پایان جمهوری اسلامی توسط جامعه ایران باشد و این چیزیست که مردم منتظر آناند و باید برای چنین سناریویی آماده باشند.