پس از جنگ ۱۲ روزه میان جمهوری اسلامی و اسرائیل، نشانههای یک دگرگونی عمیق در صحنه سیاسی ایران و جهان پدیدار شده است. برای نخستینبار در سالهای اخیر، رسانههای جریان اصلی بینالمللی، از نیویورک تایمز و گاردین گرفته تا فارین افیرز و لوموند، با صراحت از چشمانداز پایان جمهوری اسلامی سخن میگویند. این چرخش نه فقط در تحلیلها، بلکه در زبان الیت سیاسی غرب نیز بازتاب یافته است؛ بحث درباره چشمانداز و نحوه «گذر از جمهوری اسلامی» به بحثی ممکن و ضروری بدل شده است.
درون مرزهای ایران، وضعیت بهمراتب انفجاریتر و پیشروتر است. میلیونها نفر از زنان، جوانان، دانشجویان، اقلیتها و طبقات فرودست، که در خیزشهای سالهای گذشته پیشتاز اعتراضات بودند، امروز نه فقط با نظام حاکم بلکه با کلیت ساختار اسلامی و استثمارگر آن سر ستیز دارند. دیگر مطلقا سخن از «اصلاحپذیری» نیست؛ آنان خواهان تغییر رژیماند، خواهان عبور کامل از جمهوری اسلامی به سوی ساختاری دموکراتیک، سکولار و مدرن مبتنی بر عدالت اجتماعی. در خیابانها، دانشگاهها، مدارس و تجمعات اعتراضی، خبری از آمریکاستیزی، یهودستیزی و غربستیزی نیست و شعار «دشمن ما همین جاست، دروغ میگن آمریکاست» که نشانه تحلیل سیاسی جامعه است توسط جهانیان دیده شده است.
این تغییر نگاه عمومی بینالمللی که نطفههای آن با شروع انقلاب زن زندگی آزادی ایجاد شد، پس از تحولات هفت اکتبر که نهایتا به جنگ جمهوری اسلامی و اسرائیل منجر شد، متحمل تغییرات فزایندهتری شده است. تا چندی پیش، حمایت از سرنگونی جمهوری اسلامی (با هر فرمولبندی که باشد) موضوعیت چندانی در سیاستهای غرب نداشت. امروز اما احزاب در قدرت و اپوزیسیون، تحلیلگران سیاست خارجی و حتی سیاستمداران محتاط غربی، بیپرده از ضرورت حمایت از بدیل دموکراتیک و دخالت فعال برای پایان دادن به نظم سیاسی و مذهبی در ایران سخن میگویند. این چرخش در سیاست بینالمللی، نتیجهی شکست استراتژیک جمهوری اسلامی در سیاست خارجی و فروپاشی مشروعیت داخلی آن خصوصا درنتیجه انقلاب زن زندگی آزادی است.
غرب به این نتیجه رسیده است که بقای جمهوری اسلامی نه تنها عامل بیثباتی در خاورمیانه بلکه تهدیدی علیه انسانیت و امنیت جهانی است. به همین دلیل است که راهبرد پیش رفتن به سمت سرنگونی جمهوری اسلامی، در محافل غربی بهسرعت در حال جایگزینی با سیاستهای پیشین (تبدیل جمهوری اسلامی به حکومتی متعارف، مهار رژیم در منطقه و …) است. البته که هنوز شاهدی برای تصمیم و اجماع بینالمللی روی این موضوع وجود ندارد، اما صرف علنی شدن گفتمان «جمهوری اسلامی باید برود» در دالانهای طبقات حاکم دولتها، از اهمیت قابل توجهی برخوردار است.
این وضعیت بحرانی و بیسابقه، جمهوری اسلامی را در ضعیفترین موقعیت خود در دهههای اخیر قرار داده است. نه فقط از منظر اقتصادی و نظامی، بلکه از نظر اجتماعی و روانی نیز حکومت فروریخته است. آنچه باقی مانده، ماشین سرکوبی است فاقد مشروعیت. اگر حمایت غرب از مبارزات مردم ایران تقویت شود و دولتها در مسیر بایکوت جمهوری اسلامی گام بردارند، نه تنها سرنگونی در افقی نزدیک امکانپذیر است، بلکه ایرانی آزاد، سکولار و جهانیگرا، قابل تحقق خواهد بود.