«امروز پانزدهم شهریور ۱۴۰۳، پانزده روز دیگر سیام شهریور است. روز قتلعام جوانان وطن، روزی که بی هیچ درنگی، با گلولههای جنگی قلبها و مغزهای زیادی را هدف گرفتند و فرزندان ما را به خاک و خون کشیدند. روزی که پدران و مادران و برادران و خواهران بیشماری را عزادار عزیزانشان کردند. روزی که با نعرههای مستانه و حیدر حیدرکنان، فرزندان رشید وطن را به گلوله بستند و با دروغ و نیرنگ این فجایع را کتمان کردند.
خوب به این فیلم نگاه کنید، شور و ذوق زندگی را در آخرین تولد دخترم نگاه کنید. او دیگر زنده نیست. او برای همیشه ۳۳ ساله ماند. او با دستهای خالی، تنها با یک گوشی موبایل صحنه کشتن خود را ثبت کرد. فریادها و جیغهای وحشت زده اطرافیانش را که از دیدن آن صحنه شوکه شده بودند را هیچگاه فراموش نخواهم کرد. آخرین فریادش که همه را به مبارزه فرامیخواند، هیچگاه فراموش نخواهم کرد ( نترسید نترسید ما همه با هم هستیم) و صدای گلوله و تیری که پیشانیاش را هدف گرفتند و او را نقش بر زمین کردند.
هنوز نمیتوانم آن فیلم را نگاه کنم. نفسهایم به شماره می افتد و صدای تپشهای قلبم را میشنوم ،هنوز هم وقتی از جلوی فرمانداری شهرم عبور میکنم، صدای قلبم را میشنوم. آنجا قتلگاه فرزند من است جایی که خون گرمش بر زمین جاری شد.
امروز بعد از گذشت دو سال قاتلان همه فرزندان نیلی آزادانه در خیابانها میچرخند و بسیاری از آنان ترفیع گرفتهاند و هیچ ارادهایی برای شناسایی آنان نیست. امروز بعد از گذشت دو سال، ذرهایی از داغ فرزندم کم نشده، هنوز چشم براهش هستم، هنوز چهره خندان و مهربانش، صدای گرم و زیبایش را در گوشم میشنوم.
من هم برای کشتهشدگان آبان ۹۸ و برای کشتهشدگان پرواز اوکراین شمع روشن کردم و با بازماندگانشان همدردی کردم. اما هیچگاه فکر نمیکردم که روزی دختر خودم در جامعهای پر از ظلم و ستم که مردمش سکوت اختیار کردهاند و تنها نظارهگر هستند، طعمه قاتلان و جانیان شود. و این تسلسل تاریخ ادامه خواهد داشت.
هشیار باشید قاتلان آزادانه در شهر میچرخند.
اتحاد رمز پیروزی است
شجاعت را تکثیر کنیم»
فاطمیه مجتبایی / ۱۵ شهریور ۱۴۰۳