عالم و آدم میدانند که جنگ دوازده روزه با اسرائیل و سپس آمریکا، چه بلایی بر سر جمهوری اسلامی آمد و انتظار عمومی حداقل از سوی دولتهای غربی این بود که سر دارودسته خامنهای به سنگ خورده؛ تسلیم کامل شوند، یا حداقل در بسیاری موارد کوتاه میآیند و در راستای حفظ نظام هم که شده کرنشهایی “قهرمانانه” انجام میدهند.
نزدیک یک ماه از آتشبس میگذرد اما ظاهرا مقامات و نهادهای نظام همه چیز را به فراموشی سپردهاند. درست بعد از اینکه خامنهای در سخنرانی اولش پس از خروج از مخفیگاه بر همان مواضع قبلی علیه اسرائیل و آمریکا پافشاری کرد، باقی مقامات جمهوری اسلامی هم زبانشان را کم کم دراز کردهاند.
حسین شریعتمداری که خواستار بستن تنگه هرمز در صورت فعال شدن مکانیشم ماشه شده بود؛ ابراهیم رضایی سخنگوی کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس اسلامی هم تهدید کرده که در صورت تشدید فشارهای غرب بر حکومت، «خروج از این پیمان [منع گسترش سلاحهای هستهای، افزایش سطح غنیسازی فراتر از ۶۰ درصد، تولید و صادرات سانتریفیوژهای پیشرفته و ورود به همکاریهای گستردهتر هستهای» در دستور کار رژیم قرار میگیرد؛ علیاکبر احمدیان، دبیر کل شورای امنیت ملی گفته که «سیاست جمهوری اسلامی ایران کماکان عدم تغییر در ژئوپلیتیک منطقه است» که به زبان ساده یعنی پروژه نیابتی و موشکی همچنان ادامه خواهد داشت.
اما نادرست است که تصور شود جمهوری اسلامی و مقاماتش نمیدانند چه شکستهای سختی خوردهاند و این حرفها و رجزخوانیهایشان چه تبعات سنگین سیاسی، نظامی و اقتصادی برایشان در پی خواهد داشت. آنها دقیق میدانند چه میگویند؛ آنچه نمیتوانند در موردش کاری کنند، موقعیت متناقض حکومتی است که از هر طرف محاصره شده و شروط تسلیم در برابر غرب را بپذیرد یا نه، در هر صورت چشماندازی جز تسلیم پیش روی خود نمیبیند؛ تسلیم در برابر آمریکا و اسرائیل، در برابر قدرتهای منطقهای یا از همه مهمتر تسلیم در برابر مردم ایران.