پس از جنگ ۱۲ روزه و در فضای بحرانی که جمهوری اسلامی با آن روبرو است، لشکر همیشه در صحنه حافظین نظام تاجزاده و روحانی و کروبی گرفته تا جبهه اصلاحات و پروانه سلحشوری، دوباره نسخههای کهنهای مثل «مذاکره مستقیم با آمریکا»، «تعلیق داوطلبانه غنیسازی» و «رفراندوم» را روی میز جمهوری اسلامی و خامنهای گذاشتند.
اما واکنش هسته مرکزی قدرت روشن و صریح بود؛ رسانههای وابسته به سپاه و دفتر خامنهای این پیشنهادات را «پرکردن خشاب دشمن» نامیدند و حتی حسین شریعتمداری، چنین پیشنهاداتی از سوی اطلاحطلبان را «ترجمه فارسی سخنان نتانیاهو» خواند. یعنی همانطور که جامعه سالهاست شعارهای اصلاحطلبان را جدی نمیگیرد، خود حاکمیت هم دیگر هیچ اعتنایی به این نسخهها ندارد.
حقیقت این است که در شرایط کنونی، بحران جمهوری اسلامی را نه میتوان با چند «اصلاح ساختاری» کنترل کرد و نه با رفراندوم که حتی در ادبیات حاکمیت نیز یک خط قرمز مطلق است. خامنهای، سپاه و هسته اصلی قدرت جمهوری اسلامی، بهخوبی میدانند که بحران امروز از جنس بحرانهای قبلی نیست؛ مسئله اصلی، خطر واقعی سرنگونی کلیت نظام است. از همینرو، برخورد با اصلاحطلبان حتی تندتر از گذشته شده و آنها را نادانهایی معرفی میکنند که متوجه وزن واقعی بحران کنونی نیستند.
این واکنش تند از سوی جناحهای مسلطِ نزدیک به خامنهای نشان میدهد اصلاحطلبان نه پایگاهی در جامعه دارند و نه نقشی در تغییر معادلات فعلی قدرت. جمهوری اسلامی بهجای آنکه پیشنهادات آنان را حتی برای خرید وقت جدی بگیرد، بهصراحت اعلام میکند که در بحبوخه آتش و خون و سقوط نظام، دوران این نسخههای «مسالمتآمیز» گذشته است. اصلاحطلبان هم در چشم مردم و هم در نگاه حکومت، مهرههای سوختهای بیش نیستند.
درماندگی امروز جمهوری اسلامی از یکسو و بیاعتباری کامل اصلاحطلبان از سوی دیگر، تصویری روشن از بنبست سیاسی جمهوری اسلامی میدهد؛ بنبستی که راه برونرفت آن نه از دل بازیهای درونحاکمیتی و اصلاحطلبی، بلکه تنها از مسیر اعتراضات مردمی و سرنگونی انقلابی کلیت این نظام ضدانسانی میگذرد.