بدون شک به تمامی تحولات اجتماعی و سیاسی دهههای اخیر در ایران که نگاه می کنیم، رد پای جنبش دانشجویی را در آنها میتوان دید. به گونهای که دانشجویان بسیار فراتر از صرف مطالبات صنفی خود در دانشگاه نقشآفرینی میکردهاند و در هر گفتمان و مطالبه خرد و کلان در فضای سیاسی ایران دخالتگری مستمر و تعطیلناپذیر داشتهاند. اما مراد این نوشته کوتاه تنها نگاه به بخشی از این مبارزات، یعنی موقعیت جنبش دانشجویی در چند دهه اخیر در خیزشهای تودهای برای به زیر کشیدن حکومت اسلامی است.
امروز دیگر خیزشهای بزرگ سالهای ۷۸، ۸۸، ۹۶، ۹۸ و ۱۴۰۱ برای سرنگونی جمهوری اسلامی جزئی از خاطره جمعی همه ماست. گر چه اساسا دانشجویان در همه این خیزشها نقش فعالهای داشتهاند، اما دو مورد اولین خیزش تودهای علیه جمهوری اسلامی (۱۸ تیر و وقایع کوی دانشگاه) و انقلاب زن زندگی آزادی (بزرگترین اعتراضات تودهای در حیات جمهوری اسلامی) تصویر روشنتری از جایگاه جنبش دانشجویی در تحولات کلان کشور ارائه میدهند.
با توجه به اینکه دانشجویان از نقطه نظر طبقاتی و اجتماعی یک دوره گذار از زندگی خود را در دانشگاه سپری میکنند، برخی مجاری دنیای سیاست بر این باور هستند که این خصلت گذرای جنبش دانشجویی دلیلی است که بر اساس آن دانشجویان نمیتوانند تاثیرگذاری بلندمدت و ریشهای در فضای سیاسی جامعه داشته باشند. این یک گزاره سر تا پا غلط است که هیچ تطابقی با آنچه در عالم واقعیت میگذرد ندارد. به گونهای که موفقیت اعتراضات تودهای مردم ایران همواره نسبت مستقیمی با میزان آمادگی، دخالتگری و سازمانیابی دانشجویان داشته است.
به عنوان مثال فلش بکی به دهه هفتاد شمسی بزنیم؛ جمهوری اسلامی خفقان و کشتار دهه شصت را پشت سر گذاشته، جنگ هشت ساله با دولت عراق خاتمه یافته، انبانی از مطالبات و اعتراضات در جامعه رشد یافته، و جمهوری اسلامی برای خروج از بحرانهای همه جانبهای که با آن روبرو است تن به دولت اصلاحات میدهد. اما کمتر از دو سال برای جامعه متنفر از جامعه کافی بود که اولین خیز خود برای سرنگونی جمهوری اسلامی را هر چند خام و با نقاط ضعف بردارد؛ اینجاست که در ۱۸ تیر ۱۳۷۸ و با وقایع کوی دانشگاه برای اولین بار دنیا نظارهگر بود که مردم در جمعیت قابل ملاحظهای علیه حکومت اسلامی به میدان آمدهاند؛ تحولات تیر ۷۸ آن چنان قدرتمند بود که جمهوری اسلامی را در تکاپوی تقویت قوای سرکوب خود برای جلوگیری از اعتراضات بعدی انداخت؛ مردم را به این باور رساند که دوران خفقان دهه شصت تمام شده و وارد فاز تازه اعتراضات علیه کلیت نظام شدهایم؛ جامعه بین الملل را هم به این نتیجه رساند که این حکومت با این میزان نفرت و اعتراضی که در جامعه علیهاش وجود دارد به سادگی اصلاحپذیر و در مناسبات بینالمللی متعارفشدنی نیست.
همه این اتفاقات و تاثیراتی که به صورت فشرده از اعتراضات تیرماه ۷۸ بیان کردیم، با دخالتگری و بازیگری اصلی دانشجویان صورت پذیرفت. در این تحولات این دانشجویان بودند که به صدای اعتراض کل جامعه علیه جمهوری اسلامی تبدیل شدند؛ این دانشجویان بودند که برای نقض حاکمیت اسلامی به میدان آمدند، کشته دادند، زندان رفتند، شکنجه شدند؛ اما در عین حال جامعه را به اعتراضات علیه حکومت دعوت کردند. این نخستین بار بود که جمهوری اسلامی با چنین بحران سیاسی روبرو میشد که نه فقط به شکست «اصلاحات» منجر شد بلکه هدف غایی آن سرنگونی حکومت بود؛ بحرانی که دانشجویان در پدید آمدن آن مهمترین نقش را ایفا میکردند.
سالها گذشت و گذشت و جامعه با خیزشها و اعتراضات سراسری بسیار سهمگینتری روبرو شد که در همه آنها به یقین دانشجویان حضور داشتند و در سطوح مختلفی سازماندهی میکردند. دو مورد شاخص این اعتراضات دیماه ۹۶ و دیماه ۹۸ بود؛ در اولی دانشجویان نقش ویژهای در شکلگیری اعتراضات و خصوصا تودهای شدن شعار «اصلاحطلب اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» داشتند؛ در دومی هم پرچم دادخواهی از هواپیمای اوکراینی را در دانشگاههای سراسر کشور بلند کردند و رو به حکومت شعار دادند: «جمهوری اسلامی نابود باید گردد».
اما با قتل حکومتی مهسا امینی و آغاز انقلاب زن زندگی آزادی اوضاع در کل جامعه ایران زیر و رو شد و جنبش دانشجویی به تمام و کمال به یکی از بازیگران و نیروهای محرکه اصلی انقلاب تبدیل شد. این نخستین انقلاب زنانه در تاریخ بود که در ایران آغاز شده و جوانان، دانشجویان، دانشآموزان و زنان در خیابان، دانشگاه و مدرسه بار سنگینی از اعتراضاتش را به دوش میکشیدند.
در مهر و آبان ۱۴۰۱ بیش از صد دانشگاه کشور دست به اعتصاب زدند و کلاسهای درس را تحریم کردند و دهها دانشگاه تا اواسط آذرماه همه روزه دست به تجمعات پرشوری میزدند و تا ماهها شعله انقلاب را فروزان نگه داشته بودند. این نخستین بار بود که دانشجویان در چنین سطح وسیعی در تحولات کلان سیاسی نقشآفرینی میکردند، هم در پیشبرد گفتمان سیاسی انقلاب و هم در امر سازماندهی اعتراضات و اعتصابات.
همین مساله سبب شد که محبوبیت دانشجویان در میان مردم دو چندان شود و اهمیت کارکرد آنها در روند انقلابی موجود و توانایی آنها برای سازماندهی فرادانشگاهی، برای کلیت جامعه روشن شود. از طرف دیگر اما تجربه پاییز ۱۴۰۱ برای جمهوری اسلامی به گونهای بود که خطر عظیم موجود در دانشگاهها برای پیشبرد انقلاب را درک کرد و فورا از هر گونه ابزاری برای سرکوب دانشگاهها استفاده کرد. بولتنها یا اسناد افشاشده از مقامات جمهوری اسلامی به خوبی نشان میدهد که در پاییز ۱۴۰۱، کلیت قوای سرکوب حکومت در برابر دانشجویان به زانو درآمده و در تلاش برای مهار دانشگاه بودند.
تمامی بازداشتها، شکنجهها، تعلیقها و ممنوعالورود کردن دانشجویان به دانشگاه که در ماههای بعدی توسط حکومت مستمرا اجرا شد، تنها این هدف را دنبال میکرد که با منفعل کردن فضای دانشگاه و زندانی کردن نیروهای سازمانده میان دانشجویان، پیوند میان دانشجویان و کل جامعه را از بین برد تا از این طریق چند صباحی بیشتر برای خود عمر بخرد.