در سال ۱۴۰۴ شاهد ادامه موج زنکشی در ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی هستیم. خشونتهایی که ریشه در ساختار، قوانین و اخلاقیاتی دارد که زن را «وابسته»، «کالایی جنسی» و «متعلق به مرد» تعریف میکند؛ از حجاب اجباری تا ازدواج اجباری، از دخالت فقه اسلامی در خصوصیترین امور تا مصونیت قاتلان ناموسی.
این نظام سیاسی با مذهب اسلام و قوانین تبعیضآمیزش همان فرهنگ زن ستیزانه و خشونت باری را بازتولید میکند که زن را موضوع کنترل و تنبیه میبیند، نه انسانی آزاد، برابر و صاحب حق انسانی.
این خشونتها و زنکشیها نتیجه ساختاری یک نظم سیاسی است. حاکمیتی که بدن زن را میدان کنترلگری میکند، امنیت او را وابسته به «غیرت» مرد میگذارد و قتل را با «انگیزه شرافتمندانه» تخفیف میدهد، شریک مستقیم هر زنکشی است.
توقف روند تداوم این چرخه، تنها با سرنگونی این ساختار و نظام جمهوری اسلامی، میسر خواهد شد و همزمان نیازمند مبارزه پیگیر و سراسری با مناسبات و ساختارهای زنستیز، نرینهسالار و مذهبی.
